پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
سبک سیر و رونده باشد، (برهان)، سبک سیر و تندرو، (ناظم الاطباء)، بادگیر، (برهان)، بادگیر باشد، شاعر گوید: از آتش حرص و حسد ای خاک ساز آبکش بر باد دادی خویش را پیوسته همچون بادغر، ؟ (از سروری)، ، خانه بادگیردار، (ناظم الاطباء)، رجوع به بادگیر شود
سبک سیر و رونده باشد، (برهان)، سبک سیر و تندرو، (ناظم الاطباء)، بادگیر، (برهان)، بادگیر باشد، شاعر گوید: از آتش حرص و حسد ای خاک ساز آبکش بر باد دادی خویش را پیوسته همچون بادغر، ؟ (از سروری)، ، خانه بادگیردار، (ناظم الاطباء)، رجوع به بادگیر شود
مرکب است از باد یا پاد و شاه، لفظ اول که پاد است بمعنی تخت باشدچه در اصل پات بود تای فوقانی را بدال بدل کردند و لفظ پاد بمعنی پاسبانی و پائیدن نیز آمده، و لفظ شاه بمعنی خداوند است. (آنندراج). پادشاه. (ناظم الاطباء). رجوع به پادشاه شود. - بادشاه جهانگیر عالم بالا، کنایه از آفتاب باشد. (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 13) ، آنکه انساب مردم نام بنام یاد کند بر سبیل مدح و آنرا در عرف بهک خوانند به های تازی مخلوطالتلفظ به ها و الف و تای هندی و رشیدی ترجمه بادخوان بلفظ بادفروش کرده و در این صورت بینهما ترادف بود. (آنندراج: بادپران)
مرکب است از باد یا پاد و شاه، لفظ اول که پاد است بمعنی تخت باشدچه در اصل پات بود تای فوقانی را بدال بدل کردند و لفظ پاد بمعنی پاسبانی و پائیدن نیز آمده، و لفظ شاه بمعنی خداوند است. (آنندراج). پادشاه. (ناظم الاطباء). رجوع به پادشاه شود. - بادشاه جهانگیر عالم بالا، کنایه از آفتاب باشد. (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 13) ، آنکه انساب مردم نام بنام یاد کند بر سبیل مدح و آنرا در عرف بهک خوانند به های تازی مخلوطالتلفظ به ها و الف و تای هندی و رشیدی ترجمه بادخوان بلفظ بادفروش کرده و در این صورت بینهما ترادف بود. (آنندراج: بادپران)
پارچه ای که به دکل کشتی بندند تا با وزیدن باد کشتی به حرکت درآید، شراع، آستین، گریبان، قبا، کنایه از آدم سبکسری که با مردم موأنست کند، پیاله، ساغر، پس و پیش گریبان
پارچه ای که به دکل کشتی بندند تا با وزیدن باد کشتی به حرکت درآید، شراع، آستین، گریبان، قبا، کنایه از آدم سبکسری که با مردم موأنست کند، پیاله، ساغر، پس و پیش گریبان